رخت ِ زيباي آسماني را
خواهرم با غرور بر سر کن
نه خجالت بکش نه غمگين باش
چادرت ارزش است ، باور کن
بوي ِ زهرا و مريم و هاجر
از پر ِ چادرت سرازير است
بشکند آن قلم که بنويسد :
"دِمُدِه گشت و دست و پا گير" است
توي بال ِ فرشته ها انگار
حفظ وقت ِ عبور مي آيي
کوري ِ چشمهاي بي عفت
مثل يک کوه نور مي آيي
حفظ و پوشيده در صدف انگار
ارزش و شأن خويش مي داني
با وقاري و مثل يک خورشيد
پشت ِ يک ابر ِ تيره مي ماني
خسته اي از تمام مردم شهر
از چه رو اين قدر تو غم داري ؟
نکند فکر اين کني شايد
چيزي از ديگران تو کم داري !!
قدمت روي شهپر جبريل
هر زماني که راه مي آيي
در شب ِ چادرت تو مي تابي
مثل يک قرص ِ ماه مي آيي
سمت ِ جريان ِ آب ها رفتن
هنر ِ هر شناگري باشد
تو ولي باز استقامت کن
پيش ِ رو جاي بهتري باشد
پر بکش سمت اوج مي دانم
که خدا با تو است در همه جا
پر بزن چادرت تو را بال است
و بدان مي برد تو را بالا
در زماني که شأن و ارزش جز
به دماغ و لباس و ماشين نيست
توي چادر بمان و ثابت کن
ارزش واقعي زن اين نيست ...!!!
شاعر : وحید مصلحی
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: